تربيت آسيب زا
تاکنون مقالات و کتاب های متعددی پیرامون مسائل تربیتی از زاویه ی توصیه ی ، روش ها، شرایط و زمینه های ایجابی تربیت در قالب « چه باید کرد » ، « چگونه تربیت کنیم » و ... نگاشته شده است . خطاب اصلی این نوشته ها اولیا و مربیان بوده اند تا با آگاهی از این توصیه ها بتوانند آن ها را در تربیت کودکان به کار گیرند ، اما کمتر نوشته یا کتابی مشاهده شده است که آسیب شناسی تربیت یا اثرات تربیت آسیب زا را از زاویه ی «نباید» ها ،«موانع»، «آفات» و «صدمات وارده» از جانب اولیا و مربیان که برای تربیت نونهالان تلاش می کنند ، بر ملا سازد .
مربیان قصد دارند طرز رفتار بزرگ سالان را به کودک بیاموزند ولی چون این طرز رفتار هنوز نمی تواند از طرف کودک مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و حتی چنان که باید درک شود، کودکان از درس های اخلاقی چیزی جز عادت دروغ گویی ، ریاکاری و تظاهر یاد نمی گیرد .
اگر از این منظر به مسائل تربیتی کودکان و مشکلات و ناهنجاری های وارده بر ساختار شخصیتی آن ها بنگریم ، شاهد آسیب های فراوانی خواهیم بود که جامعه بزرگ سال با قصد اصلاح و تربیت به کودکان وارد ساخته است .
این هراس و نگرانی هم اکنون نیز در جامعه ی تعلیم و تربیت ما هم چنان رو به افزایش است و ما را وادار می سازد که به جای پرداختن صرف به ارائه ی روش ها ، تکنیک های سطحی و تحمیل توصیه ها و اندرزهای تربیتی غیر موثر آسیب ها ،موانع و آفات تربیتی را که با قصد تربیت و اصلاح شخصیت کودکان صورت می گیرد ،مورد بازنمایی و بازشناسی قرار دهیم .گاهی اوقات دل سوزی های تربیتی مادرانه ، بیش از اقدامات آسیب زای دشمنانه ، منجر به اختلال شخصیت در کودکان می شود . در پاره ای از موارد عوامل به ظاهر کمک کننده ی تربیت کودکان بیش از عوامل تخریب کننده موجب ناهنجاری ها و کج روی های اخلاقی و رفتاری آنان می شود .افزون بر آن ، در پاره ای از اوقات ، محبت های حمایت گرانه بیش از سنگ دلی های بی رحمانه ، کودک را به ناکامی ، زود رنجی و ناتوانی سوق می دهد .این گونه است که ویلیام شکسپیر به صراحت اعلام می دارد :
من آنقدر سنگ دل نیستم که مهربان باشم !
این آسیب ها غالبا ناآگاهانه و ناخواسته اما دل سوزانه و خیر خواهانه می باشد .
فرض کنید که مادری از خانواده ای مذهبی و کاملا معتقد به احکام و مناسک و شعار دینی ، سعی دارد از همان ابتدا با شتاب زدگی ، فرزند خود را از هر گونه انحراف و کج روی اخلاقی و اعتقادی برحذر دارد . او بیش از همه کس سعی می کند فرزند خود رابراساس اعتقادات مذهبی بار آورد . وی تمامی رفتارهای فرزند خود را با مراقبت و حساسیت تحت نظر دارد تا مطابق با سنت ها و شعائر و ارزش های دینی شکل گیرد ، اما همین اقدام شتاب آمیز و دل سوزانه اگر با رغبت درونی و ظرفیت ادراکی کودک همراه نباشد ، ممکن است تمایل فرزند را از گرایش طبیعی و فطری به دین باز دارد . در واقع مادر با هدف تربیت دینی ، او را «دین گریز» می کند و به مقصد زود رسی در دین داری او را از مدار گرایش درونی به دین خارج می سازد .